• سه‏ شنبه 28 فروردین 1403
  • آخرین به‌روزرسانی : سه‏ شنبه 15 اسفند 1402
شهادت حضرت علی (علیه السلام)

علی (علیه السلام) در ساعات آخر عمر

علی (علیه السلام) در ساعات آخر عمر

شگفت انگیزترین دوره های زندگی علی (علیه السلام) در حدود چهل و پنج ساعت است.

علی (علیه السلام) چند دوره زندگی دارد: از تولد تا بعثت پیغمبر، از بعثت پیغمبر تا هجرت، از هجرت تا وفات پیغمبر كه دوره ی سوم زندگی علی (علیه السلام)است و شكل و رنگ دیگری دارد، از وفات پیغمبر تا خلافت خودش (آن بیست و پنج سال) دوره ی چهارم زندگی علی (علیه السلام) است، و دوره ی خلافت چهارسال و نیمه اش دوره ی دیگری از زندگی اوست.

علی (علیه السلام) یك دوره ی دیگری هم دارد كه این دوره از زندگی او كمتر از دو شبانه روز است و شگفت انگیزترین دوره های زندگی علی (علیه السلام) است، یعنی فاصله ی ضربت خوردن تا شهادت. انسان كامل بودنِ علی (علیه السلام) بیشتر اینجا ظاهر می‌شود، یعنی در لحظاتی كه مواجه با مرگ شده است كه یكی از معیارهای انسان كامل چگونگی عكس العملش در مواجهه ی با مرگ است. اولین عكس العمل علی (علیه السلام) در مواجهه ی با مرگ چه بود؟ ضربت كه به فرق مباركش وارد شد، دو جمله از او شنیده شد. یك جمله اینكه: «این مرد را بگیرید» و دیگر اینكه: فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم؛ به شهادت نائل شدم، شهادت برای من رستگاری است.

علی (علیه السلام) را آوردند و در بستر خواباندند. طبیبی به نام اثیربن عمرو را- كه از تحصیل كرده های جندی شاپور و عرب بود و در كوفه می زیست- برای معاینه ی زخم امیرالمؤمنین آوردند. حضرت را با وسایل آن زمان معاینه كرد. (مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 161) نوشته اند رگی از شُش گوسفند را كه گرم بود لای زخم گذاشت و با این آزمایش فهمید كه زهر وارد خون حضرت شده است. لذا اظهار عجز كرد. معمولاً احوال مریض لاعلاج را به خود مریض نمی گویند، به كسان او می گویند، ولی او می دانست كه علی (علیه السلام)كسی نیست كه لازم باشد احوالاتش را به كسان او بگوید. پس عرض كرد: یا امیرالمؤمنین! اگر وصیتی دارید بفرمایید.

وقتی امّ كلثوم سراغ آن لعین ازل و ابد (ابن ملجم) می رود، شروع می كند به بدگویی كردن به او كه پدر من با تو چه كرده بود كه چنین كاری كردی؟ بعد به او می گوید: امیدوارم كه پدرم سلامت خود را بازیابد و روسیاهی برای تو بماند. تا این جمله راامّ كلثوم گفت، ابن ملجم شروع به صحبت كرد و گفت: خاطرت جمع باشد، من آن شمشیر را به هزار درهم (یا دینار) خریدم و هزار درهم (یا دینار) دادم تا مسمومش كردند و من سمّی به این شمشیر خورانیده ام كه اگر بر سر همه ی مردم كوفه یكجا وارد می شد، همه را از بین می برد. مطمئن باش پدر تو زنده نمی ماند.

شگفتیهای علی (علیه السلام) و معجزه های انسانی او در اینجا ظهور می كند. جزء وصایاش می گوید: با اسیرتان مدارا كنید. و بعد می فرماید: یا بَنی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لا اُلْفِیَنَّكُمْ تَخوضونَ دِماءَ الْمُسْلِمینَ خَوْضاً، تَقولونَ قُتِلَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ. اَلا لا تَقْتُلُنَّ بی اِلاّ قاتِلی [نهج البلاغه ، نامه ی 47].

اولاد عبدالمطّلب! نكند وقتی كه من از دنیا رفتم، بین مردم بیفتید و بگویید امیرالمؤمنین شهید شد، فلان كس محرّك بود، فلان كس دخالت داشت و این و آن را متهم كنید؛ نمی خواهم دنبال این حرفها بروید، قاتل من یك نفر است.

به امام حسن (علیه السلام) فرمود: فرزندم حسن! بعد از من اختیار او با توست. می خواهی آزادش كنی آزاد كن، و اگر می خواهی قصاص كنی توجه داشته باش كه او به پدر تو فقط یك ضربه زده است، به او یك ضربه بزن. اگر كشته شد، شد و اگر كشته نشد، نشد. باز هم سراغ اسیرش را می گیرد: آیا به اسیرتان غذا داده اید؟ آیا به او آب داده اید؟ آیا به او رسیدگی كرده اید؟ كاسه ای شیر برای مولی می آورند؛ مقداری می نوشد، می گوید: باقی را به این مرد بدهید تا بنوشد و گرسنه نماند.

رفتارش با دشمن این گونه است كه باعث شده مولوی بگوید: در شجاعت شیر ربّانیستی در مروّت خود كه داند كیستی اینها مردانگیهای علی (علیه السلام) است، انسانیتهای علی (علیه السلام) است. علی (علیه السلام) در بستر افتاده و ساعت به ساعت حالش وخیم تر می شود و سموم روی بدن مقدس او بیشتر اثر می گذارد. اصحاب ناراحتند، گریه می كنند، ناله می كنند ولی می بینند لبهای علی خندان و شكفته است، می فرماید: وَ اللّهِ ما فَجَأَنی مِنَ الْمَوْتِ وارِدٌ كَرِهْتُهُ وَلا طالِعٌ اَنْكَرْتُهُ، وَ ما كُنْتُ اِلاّ كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَدَ [ نهج البلاغه ، نامه ی 23]. به خدا قسم آنچه بر من وارد شده است چیزی كه برای من ناپسند باشد نیست. شهادت در راه خدا همیشه آرزوی من بوده و برای من چه از این بهتر كه در حال عبادت شهید شوم. وَ ما كُنْتُ اِلاّ كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَدَ. مَثَلی می آورد كه عرب با این مثل خیلی آشنا بود. عرب در بیابانها و به طور فصلی زندگی می كرد و وقتی در یك جا آب و علف برای حیوانات و حشمش پیدا می شد، تا وقتی كه آب و علف بود در آنجا می ماند، بعد در جای دیگری آب و علف پیدا می كرد و می رفت. چون روزها خیلی گرم بود، گاهی شبها برای پیدا كردن نقطه ای كه آب داشته باشد می رفتند، یعنی شبها دنبال آبگردی بودند (قارب به چنین كسی می گویند) . حضرت به مردم می گوید: ای مردم! برای كسی كه در شب تاریك دنبال آب بگردد و ناگهان آب را پیدا كند، چه سرور و شعفی دست می دهد؟ مَثَل من مَثَل عاشقی است كه به معشوق خود رسیده و مثل كسی است كه در یك شب ظلمانی آب پیدا كرده باشد دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر كه این تازه براتم دادند این بیت همان فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة را می گوید. «از غصه نجاتم دادند» یعنی فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة. پر حرارت ترین سخنان علی (علیه السلام) آنهایی است كه در همین چهل و پنج ساعت (تقریباً) از ایشان صادر شده است. علی (علیه السلام) اندكی بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد و در نیمه های شب بیست و یكم روح مقدسش به عالم بالا پرواز كرد.

در لحظات آخر، همه دور بستر علی (علیه السلام) جمع بودند. زهر به بدن مباركش خیلی اثر كرده بود و گاهی وجود مقدسش از حال می رفت و به حال اغما در می آمد. ولی همینكه به هوش می آمد باز از زبانش دُر می ریخت، حكمت و نصیحت و پند و موعظه می ریخت. آخرین موعظه ی علی (علیه السلام)همان موعظه ی بسیار بسیار پرحرارت و پرجوشی است كه در بیست ماده بیان كرده است. اول حسن و حسین و بعد بقیه ی اهل بیتش را مخاطب قرار می دهد: حسنم! حسینم! همه ی فرزندانم و همه ی مردمی كه تا دامنه ی قیامت سخن من به آنها می رسد، با شما هستم. (یعنی ما و شما هم مخاطب علی علیه السلام هستیم) . در این كلمات، جامعیت اسلام را بیان می كند: اَللّهَ اَللّهَ فِی الْاَیْتامِ، اَللّهَ اَللّهَ فِی الْقُرْآنِ، اَللّهَ اَللّهَ فی جیرانِكُمْ، اَللّهَ اَللّهَ فی بَیْتِ رَبِّكُمْ، اَللّهَ اَللّهَ فِی الصَّلوةِ، اَللّهَ اَللّهَ فِی الزَّكوةِ [ و نهج البلاغه ، نامه ی ۴۷]. . . یك یك بیان می كند: خدا را، خدا را درباره ی یتیمان؛ خدا را، خدا را درباره ی قرآن؛ خدا را، خدا را درباره ی همسایه هاتان؛ خدا را، خدا را. . . وقتی آن مطالبی را كه در نظر داشت بگوید گفت، آنها كه چشمشان به لبهای علی (علیه السلام)بود دیدند كه حال مولی بیشتر منقلب شد و عرقی به پیشانی مقدسش آمد و دیگر توجهش را از مخاطبین سلب كرد. چشمها و گوشها متوجه لبهای علی (علیه السلام)بود تا ببینند علی (علیه السلام)دیگر چه می خواهد بگوید. یك وقت دیدند صدای علی (علیه السلام) بلند شد: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ. و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم

 

 امان الله علیمرادی نماینده مردم شریف ونجیب استان کرمان در مجلس خبرگان رهبری